شااااید آینده

مهاجرت به کانادا

شااااید آینده

مهاجرت به کانادا

پس از رویا

((خوشبخت کسانیکه عقلشان پاره سنگ بر میدارد چون ملکوت آسمان مال آنهاست )) 

                                                                                انجیل ماتئوس ۳- ۵ 

((آسمان که معلوم نیست ولی روی زمینش حتما مال آنهاست )) 

 

خیلی وقته که وقت نداشتم چیزی بنویسم . بعد از امتحان آیلتس که ۵.۵ شدم برنامه ریزی کردم دوباره بخونم که ناگهان قوانین عوض شد و ماهم از لیست مهاجرت پرت شدیم بیرون . خوب اینه دیگه از بین اسرای جهان سومی یک عده شانس رسیدن به ازادی رو دارن من که مثل اون ماهی کوچولو که می خواست بپره اونور دیوار و به اقیانوس برسه هر چی پریدم هی دیوارو بردن بالاتر اونقدر بردن تا اینکه رسید به آسمون .  

همش فکر می کنم شاید یه راه دیگه برای فرار باشه پذیرش تحصیلی یا سرمایه گذاری شایدم پناهندگی خلاصه مغزم پر از افکار مبهمه روزها تو اداره دیر می گذره و شبا که یه کمی ارامش دارم و می خوام به چیزی فکر نکنم مثل برق تموم میشه . 

هم سلولی با بچه رفته هواخوری و منم اینجا تک و تنها البته بدم که نمیاد یه کمی درد و دل آدمو سبک می کنه به امید ازادی

عید و بعد از آن

 عید هم با همه دردسر هاش گذشت دنبال یه ساعت وقت خالی بودم تا زبانم افت نکنه حالا مگه کسی درک میکنه امتحان دارم یعنی چی خلاصه منم تمام عید نشستم خونه و درس خوندم . 

هم سلولی (همسرم) هم هر جا می خواست بره خودش تنها با اون یکی هم سلولی (پسرم) می رفت . 

چند وقته که شنیدم قوانین فدرال ممکنه تغییر کنه از دو سال پیش که قانون ۳۸ رشته اومد ما دویدیم و دویدم تا مشمول این قانون بشیم حالا که تازه داره شرایط جور میشه باز یه چیز جدید معلوم نیست باز باید بدویم و بدویم . آخه تا کی باید دنبال این زندگی دوید و به هیچ جا نرسید نکنه این روزنه نور آزادی سرابی بیش نیست خدایا اسارت تا کی ؟  

یک ماه مونده به امتحان ایلتس دوباره معلم خصوصی گرفتم اون قبلی بنده خدا از فرط گرسنگی دیگه نای درس دادن نداشت این اواخر دیگه هیچ مطلب جدیدی نمی گفت و تا می تونست وقت کشی می کرد البته چیز جدیدی هم نیست یه سری کتاب هم برای تقویت رایتینگ و لیسینینگ که خیلی اشکال دارم گرفتم کارم هم فعلا پروژه ای انجام می دم تا وقت بیشتری برای زبان داشته باشم درامدم کم شده از شما چه پنهان که از همه چیز دارم می زنم تا پول زبان و مدارک و تمکن مالی و مانی اوردر و .... جور بشه خلاصه برای همه عاشقان آزادی و کسانی که راه فراری از این زندان مخوف اندیشیده اند آرزو ی موفقیت می کنم

زخمهای زندگی

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح انسان را در انزوا می خورد و
 می تراشد ...

من نه به دنبال سیاست بازیم ، نه شعار میدم ، نه اصلا این حرفارو قبول دارم چون با مردمی که خودش نمی دونه چی می گه و چی می خواد همراه شدن یعنی وقت تلف کردن و خسته کردن خود، اینجا همه فقط زود جو گیر میشن همین ...

اینجا آرامش معنی نداره چون هرروز یه چیز تازه علم میشه ، یه روز مسکن، یه روز شغل، یه روز نفت، یه روز گاز، یه روز آب، یه روز بنزین ، یه روز هوا !!!

 شایدم یه روز آزادی به معنای واقعی ، اما هنوز با اون فاصله زیادی هست چون هنوز تا میگی آزادی همه یاد بی حجابی و بی بندوباری و روابط جنسی میفتن !!!

هیچکی یاد نفس کشیدن نمیفته چون هنوز خیلی ها مثل اون جنینی هستن که تو رحم یه مادر معتاد پرورش یافته و وقتی هوای تازه رو تجربه می کنه گریه می کنه درد میکشه دوست داره دوباره همون خون مسموم رو بمکه چون عادت کرده به اون شرایط ...

اینجا هنوز نیازهای اولیه انسان مقام اول داره ، اینجا هنوز خریدن وسایل خونه و لباس نو خیلیا رو از ته دل خوشحال میکنه ، اینجا هنوز خیلی از خانوما طلا دوست دارن و اگه شوهره نخره خبری از چیزی نیست !!!

اینجا هنوز قیمت دخترا بالاست و قیمت زن با دختر حکایت جنس نو و دست دوم رو داره ، اینجا هنوز زن بودن خیلی از کارهارو راه میندازه ...

اینجا جهان سومه جهان سومم می مونه و کلماتی مثل در حال توسعه و رو به پیشرفت و این بازیا همش کشکه انگار که همه دنیا صبر کرده تا ما پیشرفت کنیم و بهشون برسیم خوب اونا هم دارن با سرعت نور میرن جلو  تازه پیشرفت صنعت و تکنولوژی جای خود ، مغزارو چی کار کنیم افکار کی درست میشه بعد از 120 سال ؟؟؟ تازه اخیرا به یه سری تئوری دست پیدا کردن که در حد آموزش فرهنگ مصرف و تفکیک زباله و یاد دادن یه کمی استقلال به بچه ها و با توجه منافع تساوی حقوق زن ومرد و اینکه سعی کنیم معتاد نشیم و گازو آب و برق و اینارو هدر ندیم و این جور چیزاست ...

خوب اینم خوبه باز یه حرکتیه ... یعنی از هیچی بهتره  

ترانه سگ است قصه جوانی من ...

پلی باشیم برای بچه ها که رد بشن

 دو روز پیش دوباره رفتم پیش وکیلم که در مورد یه مساله قانونی ازش سوال کنم ، آخه به احتمال زیاد من مجبورم با پسرم تنهایی برم ، نمی دونم چی پیش رومه فقط می دونم باید برم و بچمو نجات بدم تا یه روزی مثل من با حسرت به روزای قشنگ از دست رفته زندگیش نگاه نکنه .... 

توی کلونی مورچه ها قانونی هست که اگه آب کلونی رو بگیره یه تعدادی مورچه سریعا می میرن تا جسدشون روی آب بیاد و بقیه بتونن به سرعت از روی اونا رد بشن و نجات پیدا کنن و خفه نشن خفه ، می دونین خفگی یعنی چی ؟  

هر چی فکر می کنم می بینم حداقل به اندازه اون مورچه که می تونم تلاش کنم با این تفاوت که خودمم می تونم زنده موندن و خفه نشدن بچمو ببینم ... 

  

خزان شدی و سست و زرد از کران تا کران           

دلت چه شد دلت چه شد به باد رفت 

تمام ایده ها و آرزو زیاد رفت

       

زن و زندگی

با ورود فرهنگ زندگی مدرن به ایران و اجازه دادن به خانوما که پاشونو از خونه بزارن بیرون ، مسئولیت و تقاضا از خانوما زیاد شد اما از وظایفی که همراه یک زن زاده میشه مثل خونه داری و بچه داری و شوهر داری ( نوعی بچه داری ) هیچ کاسته نشد تو این روزگار اگه خونه دار باشی به عنوان مفت خور و پول خرج کن ازت یاد میشه و اگه شاغل باشی و خیلی به خونه زندگی نرسی میشی زن بی سلیقه و بی توجه به شوهر و بچه و از همه طرف سرزنش میشی که زن باید زندگی رو مدیریت کنه زن باید با محبت شوهر رو نگه داره زن باید ...!!!
مسئولیت پیشرفتها و حرکت به جلو برنامه ریزی ها هم که همه با زنه ، رفتار و تربیت وبچه و درسشو و... هم با زنه !!! اونوقت اجازه زن دست شوهره حالا اگه شوهره زیاد خوب فکر نکنه و لطف نکنه و اجازه تصمیم گیری و حرکت به زن نده .... !!! 

می بینید ا س ل ا م چه مقام ومنزلتی به زن داده چه جایگاه والایی در استحکام خانواده ، بنیاد خانواده محکم میشه با مصالحی مثل روح و روان به تاراج رفته زن ، آزادیهای فراموش شده زن ، تفریح نداشتن زن ، خصوصیات جسمانی زن ، زن باید ... زن باید .... زن نباید ... زن نباید ...